ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب

ساخت وبلاگ
چندی پیش خبر درگذشت یکی از داناترین و شریف‌ترین استادان فلسفۀ ایران یعنی استاد دکتر کریم مجتهدی منتشر شد. پیرمرد دوست‌داشتنی ِ کهنسالی که بسیاری از استادان امروز فلسفه شاگردان دیروز او بودند و انسانی که حقا انسانِ فلسفه بود. مقام و یاد او را با نوشتنش از یکی از آثار مهمش گرامی می‌دارم:   سال‌های آخر کارشناسی فلسفه یک‌بار نزد استادم دکتر محمد ایلخانی از علاقۀ توامانم به دو رشتۀ فلسفه و ادبیات و پیوندهایشان سخن می‌گفتم و اینکه کاش رشتۀ «فلسفۀ ادبیات» در ایران بود تا آنجا ادامه تحصیل می‌دادم که استاد ایلخانی گفتند اتفاقا ما در حال تاسیس رشته‌ای در همین حوالی هستیم، ولی نه فلسفۀ ادبیات بلکه «فلسفه و ادبیات» و برایم از ماجراها و ارتباطات جذاب این «واو» ربط گفتند. با اینکه ایشان گمان می‌کرد این رشته به زودی تاسیس می‌شود ولی دست‌کم آن سال‌ها خبری نشد و من بعد از فلسفۀ تنها عازم ادبیاتِ تنها شدم. باری سعی کردم بار این تنهایی را خودم با مطالعات میان‌رشته‌ای و تطبیقی به دوش بکشم. با کتاب‌های ادبی که ارزش یا وجوه فلسفی داشتند، با کتاب‌های فلسفی که ارزش یا وجوه ادبی داشتند و با کتاب‌های متعدد خارجی در زمینه «فلسفه هنر»، «زیبایی‌شناسی»، «فلسفه ادبیات» و «فلسفه و ادبیات». سال ۱۳۹۷ یکی از اولین (و شاید به نحوی اولین) کتاب‌های علمی فلسفه و ادبیات در ایران (که تالیف بود و ترجمه نبود) به قلم دکتر کریم مجتهدی استاد بزرگ فلسفه منتشر شد و جای خود را میان انبوه کتاب‌های ترجمه باز کرد. کتاب با جامعیتی که داشت دست‌کم از این منظر جامعیت تمایز و برتری خود را نسبت به آثار ترجمه ثابت کرد:  مجتهدی در کتاب خود اگر از ارسطو و هگل نوشته بود از فارابی و خواجه‌نصیر هم نوشته بود و اگر به رمان ت ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب...
ما را در سایت ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fihmafih2 بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 13:44

ای شیرِ دلیرِ شرزۀ خون‌آکند!خاموشی و بانگ روبهان است بلند  بر خاک، سگانِ هار جولان دارندای شیر! چنین قلمروات را مپسند از خوردنِ خونِ کودکان، سیر نشدآن گرگ که پنجه بر گلویت افکند ای سوخته در آتش داغ زهرابرخیز و ببند بار دیگر سربند از آتش مدعی نشد آبی گرمبرخیز که کشتگان تو را می‌خوانند برخیز -و چه سوگند نکوتر آرمجز خون مقدست؟- به خونت سوگند! برخیز که جمله پهلوانانت بازدر پای درفشِ دادِ تو گرد آیند ایران تو امروز تو را می‌خواهداین مام ندارد سر دیگر فرزند این بیرق کاویان و این ببر بیاناین تیر و کمان توراست واین تیغ و کمند  برخیز که برخاسته در استقبالکسری و دماوند و دنا و الوند برخیز که جنگ واپسین است هلابرخیز که غزه در غبار است و به بند - ای خاطرم از داغ تو آتش‌بارانای پاک‌ترین خاطرۀ بی‌مانند دی ماه و چه دی بود؟ که چون آذر سوختدی ماه و چه دی؟ که سوخت همچون اسفند -   * برخیز که روبهان بدرّیم ز همای شیر دلیرِ شرزۀ خون‌آکند!   حسن صنوبری مشقِ  شعر شبِ ۱۳دی ۱۴۰۲     ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب...
ما را در سایت ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fihmafih2 بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 12:42

خون ریخته، خون ریخته، هر گوشه‌ای خون ریختهخورشید در خاک آمده، دریا به هامون ریخته این: کودک دردانه‌ام! آن: مادر فرزانه‌ام!هرسو ز اهل خانه‌ام خون در شبیخون ریخته تا صبح «بانگ نی رسد، آواز پی در پی رسد»هرسو «غریبی»شروه‌ای از نای محزون ریخته این خاکِ عشاق است، هان! کز غیرتِ نامحرمانگیسوی لیلا خفته در دستار مجنون ریخته «ای پاسبان بیدار شو! خفته نشاید پاسبان»بنگر مبادا راهزن در جامت افیون ریخته «خون را نباید شست با خون» گفت این را مرد دونزآن شب که خونی بی گنه تا مرز اکنون ریخته زآن شب که خونی جاودان پاشید بر ظرف زمانبسیار خونِ عاشقان بی‌قدر و قانون ریخته آن پیرهن کز ترسِ خون از جنگ بازش داشتمامروز در هر پاره‌اش خونِ دو جیحون ریخته آن داغ‌های پیش از این، آن انتقام کهنه‌تراینک چو دریایی ز کین از خاک بیرون ریخته کی این خماری بشکند بی سیلی جانانه‌ای؟از بس که در گوش جهان افیونِ افسون ریخته قالیچهٔ کرمان من! تاج سر ایران من!آوخ که بر هر شاخه‌ات صد یاس گلگون ریخته روزی به کین لطفعلی، روزی به تاوان وطنخون تو را هربار این بیگانۀ دون ریخته امروز هم خون‌خوارِ تو از کینهٔ سردار توخون تو را با خون طفل غزه مقرون ریخته کرمان من! کرمان من! نور دل ایران من!خون عزیزت گرچه از دندان صهیون ریخته فردا که آید روز نو، باش و ببین در پای توتاج و سر ضحاک با دست فریدون ریخته حسن صنوبری شب چهاردم دی، به احترام زائران شهید و مظلومِ مرقد مطهر  و به خون آغشتۀ سردار سلیمانی ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب...
ما را در سایت ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fihmafih2 بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 12:42

نوشته شده در  ۴دی ۱۳۹۳  یکی از حساسیت‎های نگارنده هم  در نقد شعر امروز و هم در توجه به سبک هندی موضوع «مضمون‎پردازی» است. مضمون‎پردازی در کنار همه خوبی‎ها و جذابیت‎هایش خطرات بسیاری برای در غلطیدن به وادی بی‎فکری، جهالت و ابتذال دارد. در یادداشتی که دربارۀ صائب و سبک هندی نوشته‎ام، مفصل به این مسئله پرداخته‎ام.[1] مضمون‎پردازی بای نحو کان، راه خوبی است برای اینکه اشتباه بزرگی را به عنوان یک بدیهیِ درست در فکر عموم مردم جا بیاندازیم.وقتی شعر شاعران امروز را می‎خوانم از اینکه گاهی به بهانۀ هموار شدنِ راه مضمون‎پردازی معنا را به پرتگاه می‎اندازند و شهید می‎کنند واقعا متاسف می‎شوم. از جمله پرتگاه‎های معنا در مضمون‎پردازی، وقتی است که شاعر امروز سراغ مضامین و معانیِ پیش‎ساخته و کهن‎الگو می‎رود. او برای مضمون‎پردازی فقط کافی‎ست بر یک مضمون کهن سوار شود و در جادۀ سخن بتازد. کار ساده و رایجی است، و بسیار خطرناک است. مثلا مضمونِ قدیمی یوسف (ع) و پیراهن. همین که مخاطب یوسف و پیراهن را در شعر شما ببیند فکر می‎کند لابد قرار است باز یک نمایش جالب ببیند؛ درست مثل دیدنِ نام بازیگرانِ معروف در تیتراژ آغازین یک فیلم که به مخاطبِ ساده‎انگار اطمینان می‎دهد فیلم خوبی را خواهد دید. اما برای مخاطب جدی سینما همه چیز تازه پس از پایان تیتراژِ پیش نمایش آغاز می‎شود. نگرانیِ اصلی بیشتر در باب مضامین و معانیِ مذهبی، آیینی و تاریخی است. گاه بعضی از شعرپردازانِ بی‎فکر، صرفا برای پرداخت یک مضمون جدید، به یک حقیقت دینی توهین می‎کنند یا یک حقیقت تاریخی را تحریف. یعنی مثلا می‎بینیم پیامبر عزیزمان حضرت یوسف (ع) را دستمایۀ سرودن یک سطر طنز یا عاشقانه می‎کنند، به نحوی که شأن ایشان نباشد. آنچنان ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب...
ما را در سایت ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fihmafih2 بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 13:20

  در آن ترانه قدیمی که جولیا پطرس با دو نفر دیگر (سوسن الحمامی و امل عرفه) در نوجوانی می‌خواندند [و تازگی‌ها هم این سازمان‌های بی‌فکر ما در اقدامی جوگیرانه و بی‌نمک دادند پسرهای ایرانی بازخوانی کردند] چند سوال مهم می‌پرسد: الغضب العربی وین؟ الدم العربی وین؟ الشرف العربی وین؟ خشم عربی، خون عربی و شرافت عربی کجاست؟   موضوع ترانه برانگیختن احساسات قومی عربی برای نجات فلسطین و لبنان (آن روزگار) از چنگ غاصبان است اما بیایید فکر کنیم معنای این عبارات و مصداقشان چیست؟ اصلا خشم عربی چیست که حالا بگوییم کجاست؟ اصلا چیزی به نام شرافت عربی وجود دارد؟   تاریخ را که نگاه کنیم حکومت‌های عربی منهای هویت اسلامی‌شان هیچگاه شرافت و افتخار و پیروزی نداشتند. حتی هیچگاه خشمی که منجر به اقتدار پایدار شود هم نداشتند، ولو بی شرافت. تا پیش از اسلام اکثریت سرزمین‌های عربی هرگز به اولیات تمدن و فرهنگ و حکمرانی و کشورداری و یکپارچگی و فهم امر عمومی و ملی ورای نفع فردی و قبیله‌ای نرسیدند. پس از اسلام هم اگر توفیق و فتحی بوده صرفا با اتکا به هویت و فرهنگ اسلامی و دستکم در مردم با نیات دینی و اهداف الهی بوده -مثل فتح ایران در صدر اسلام- و هرگاه اعراب دوباره به عربیت و انگیزه‌های قومیتی و انگاره‌های ناسیونالیستی رجوع کردند دوباره فشل و مفتضح شدند. بزرگ‌ترین این خیزش‌های عربی در قرون اخیر «جنگ شش‌روزه اعراب با اسرائیل» به رهبری پیشوای محبوب و ناسیونالیست مصر «جمال عبدالناصر» بود که شکست و فضاحتی تاریخی را برای تمام کشورهای عربی رقم زد و پس از آن هم با امضای پیمان کمپ دیوید ننگ ابدی را برای مصر و همراهانش خرید. مورد دوم تجاوز وحشیانه «صدام» به ایران بود که نهایت وحشی‌گری او + قدرت و امکانات نظ ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب...
ما را در سایت ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fihmafih2 بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 12:37

مثل گلی مثل پونه‌های بهاری مثل دلی تاب انتظار نداری   مثل صدای ستاره، مثل نسیمی مثل عبور خیال، خاطره‌واری   مثل هوا لازمی برای تنفس مثل سکوت اختیاربخشِ قراری   مثل گیاه جوان، طراوت محضی مثل نگاه دو دوست، عاطفه‌باری   جلوهٔ برقی: که در ظلام بتابی مژدهٔ ابری: که بر کویر بباری   غنچه دهان واکند به آیهٔ آمین دست دعایی اگر ز سینه برآری   سایهٔ تشویش کم شود ز حضورت گر تو به امواج نور دل بسپاری   گوهر راز تو بود و درج محبتاز چه امانت به دوست وانگذاری؟   امروز سرزمین ایران و ادبیات ایران و ذهن ایرانی شاعری را از دست داد و امانتی را به دوست سپرد که تجسم لطافت و صمیمیت و مهر و محبت بود. مثل محمدجواد محبت کم داشتیم و داریم. جمع خلاقیت ادبی و نبوغ شعری بود، با سلامت شخصیتی و سادگی زیستی. اهل دنیا نبود، اهل زد و بند نبود، اهل جاه طلبی نبود، اهل تکبر نبود، جلوه‌گر و بازیگر و وطن‌فروش و دین‌فروش نبود، دنبال شهرت و قدرت نمی‌دوید، خودنمایی هرگز نداشت و به جایش بسیار خودشناسی داشت. اگر در روزگار ما شاعرانی شایستهٔ عنوان عرفانی «بابا» بودند -آنگونه که باباطاهر بود- امثال محبت و استاد شهریار بودند که اهل معنویت و لطافت و صداقت و عرفان و دنیاگریزی و گوشه‌گیری بودند؛ نه فلان مدیر-شاعرِ شیاد که ساده‌دلان را نردبان  جاه‌طلبی‌های ناتمام و حقیرانه‌اش می‌کند.    استاد محمدجواد محبت پیش از انقلاب با دریافت جایزۀ فروغ فرخزاد در شعر نو قدرت ادبی‌اش را ثابت کرده بود و با سوزاندن آن جایزه در خلوت، قدرت روحی‌اش را.   او اهل گریه بود، و اهل سجاده و نماز، و اهل گل و گیاه، و اهل فروتنی و تواضع، و اهل توحید و مناجات و اهل انتظار و عشق به امام آخرالزم ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب...
ما را در سایت ده کتاب شعر پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5fihmafih2 بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 18:29